یک فنجان دوست داشتن، مهمان من ..

متن مرتبط با «روسری ات را سر کن» در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. نوشته شده است

خدمات مشتری خوب ضامن موفقیت طولانی مدت

  • حفظ مشتری یکی از مهم ترین ابزارهای بازاریابی در کسب و کار آنلاین می باشد، زیرا تنها چند کلیک از دنیای رقابت فاصله دارید. چرخه عمر مشتری در اینترنت سریعتر از فروش سنتی می باشد که برای صاحبان فر, ...ادامه مطلب

  • با نمک های اطراف :|

  • اسکار مزخرف ترین صدای دنیا هم داده می شود به صدای خنده ی آدم هایی که زمانی حس با نمکی شان گل می‌کند که تو حالت خوب نیست :|, ...ادامه مطلب

  • اشتباه جبران ناپذیر

  • همیشه فکر می کردم چه اشتباه جبران ناپذیری می کنم که با فامیل هایمان زیادی جور نیستم. چه کار زشت و ناپسندی است که با هیچکدام آن ها حرف چندان مشترکی ندارم و صمیمیت کمرنگی بینمان است. تلاش کردم رابطه های تیره و تار، کمرنگ و بی رنگ را جلا دهم و حالا روز های بعد از آن است که حس می کنم، این اشتباه ِ بزرگ , ...ادامه مطلب

  • خدا را سپاس که لااقل زنده ایم (!)

  • اوضاع مملکت این روز ها زیادی گل و بلبل است. از ساختمان پلاسکو و حاشیه هایی که پیش آمد گرفته، تا فرو ریختن دیوار متروی قم و  هوای دو نفره ی (!) خوزستان و قطع شدن مکرر برق و آب مردم، آتش گرفتن چند مغازه در تبریز و شکسته شدن سد جهرم و ... گویا حالا حالا ها هم ادامه دارند. همه ی این ها می خواهند بگویند حال ایران خوب نیست و بیمار شده است، مثل پدر پیری که فرزندان ناخلفش، ارث و میراثش را گرفته اند و حالا او را گذاشته اند گوشه ی خانه ی سالمندان! می خواهند بگویند مسئولینی که باید حواسشان را جمع و جور می کردند، بی خیالی و کم خیالی طی کرده اند و به ابراز تاسفی بسنده می کنند. می خواهند فریاد کنند که ایران مشکلات زیر ساختی دارد. می خواهد بپرسد پس این بودجه هایی که به استان ها تزریق می شود، دقیقا کجا و چگونه هزینه می شود که با یک بارندگی، سدی می شکند؟ با آمدن برفی زود هنگام، گاز ها قطع می شوند یا به دلیل حوادث طبیعی، لوله ای می ترکد؟ می خواهد بگوید ... دیگر باید معیار رشد کشورمان را از رشد اقتصادی، بیاوریم زنده ماندن مردم! عکس از اینترنت/., ...ادامه مطلب

  • قاتل

  • خواب دیدم که کشتمش، در یک خانه ی بزرگ و لوکس که نه خانه ی من بود، نه خانه ی او. نه چاقویی در دستم بود و نه قطره ای خون بر زمین  چکیده شده بود. با این وجود خوب می دانستم که مرده است و با این که دلیلی برای قاتل بودن من وجود نداشت، اسم و رسم قاتل را در تمام خواب یدک می کشیدم. روی تخت بی جان و بی روح دیده بودمش و لحظه به لحظه از دست دادن و تمام شدنش را با چشم های خودم دیدم! فرار کرده بودم از خودم، از اسم قاتل و ترس این که گناه نکرده، پای من نوشته شود. قبل از این که از خواب بپرم قاتل را دیدم، قاتل من نبودم، مادرش بود ... از خواب پریدم و به قاتل نبودنم فکر کردم. به این که چرا در تمام خواب، زجر قاتل بودن را من چشیدم. به خودم که آمدم، جواب مشخص شد. زمانی که باید دستش را می گرفتم تا غرق نشود، رهایش کردم. حالا هم به خودم فرصت دادم هم به او، من برای پاک کردن ننگ قتل، او برای جبران گذشته ..., ...ادامه مطلب

  • سر گیجه

  • این روز ها به طرز عجیبی فکر می کنم که زندگی ِ آدمی، تکرار مکررات است. این که زندگی از یک جایی به بعد دیگر نمی رود، ادامه پیدا نمی کند، دیگر چیز های جدید درونش رخ نمی دهد، فقط اتفاق های نخ نمای گذشته لباس نو تنشان می کنند و دوباره و دوباره تکرار می شوند. این که انگار تو یک جا ایستاده ای و زندگی نامهربانانه می چرخد و می چرخد و می چرخد و ته تمام این چرخیدن ها، سرگیجه ی تهوع آوری است که از زندگی می گیری! چند روزی است حس می کنم آن سر ِ تیز پرگار شده ام! دقیقا همان جایی ایستاده ام که چند ماه پیش بودم. همان جایی که پسری دلش را با من قسمت کرد و خط کشیدم روی دلش! همان جا که او رفت و در شهر دیگری تنها ماند، تا روز هایش را مردانه تر سپری کند. این بار هم همان جا ایستاده ام! انگار فقط آدم های این بازی تغییر کرده اند. پسری دوستم دارد و حرف های دلش شنیده نمی شود! دارد از این شهر می بُرَد و می رود که لااقل روز هایش راحت تر و سریع تر بگذرند. زندگی دارد مدام تکرار می شود. من ته همان پرگارم که قفل شده است به کاغذ و زندگی آن طرف پرگار است که می چرخد و خط سیاهی به جا می گذارد. این روز ها زندگی دور سرم می چ, ...ادامه مطلب

  • نفرت برانگیز

  • می خواستم با غیظ و اعتراض بگویم: "اه! چقدر این دنیا لعنتی است"، زبانم بند آمد و سکوت کردم؛ چون دیدم یکی از آدم های نفرت برانگیز که این دنیای لعنتی را لعنتی تر می کند، خودم هستم!, ...ادامه مطلب

  • من خودم اینبار خواهم رفت،بیرونم نکن/لحظه ای فرصت بده تا چادرم را سر کنم

  • حس می کنم داری تمام می شوی. داری نفس های آخرت را می کشی و لحظه ی پایان دنیای قشنگمان، نزدیک است. حس می کنم رسیدیم به انتهای جاده ی طولانی و زیبایی که با هم پیمودیم و حالا تو باید همان جا بمانی و من برگردم. انگار ابتدای جاده ای که پیمودیم، یک نفر منتظرم است که تو نیستی. لعنتی ترین مرد دنیا! آن یک نفر تو نیستی. شاید غیر منصفانه باشد اما... باید بمانی. باید بچسبی به رویا هایی که محقق نمی شوند، باید آرزویی باشی که خط می خورد، باید منگنه ات کنم به گذشته و قدم بردارم سمت آینده ای که می گویند زیباست. مرد دوست داشتنی ِ من، تو بمان ته جاده ی خواستنم، این بار یک زن می رود. این بار من می روم! ٭ عنوان: زینب اکبری, ...ادامه مطلب

  • دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم/باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

  • مادرم گفت: "وقتی دو نفر قسمت هم باشند، زمین برود به آسمان، آسمان بیفتد به زمین، باز این دو نفر به هم می رسند". حالا این حرف ها مدام در گوشم زنگ می خورد. زنگ می خورد در گوشم و یاد آن خواستگاری می افتم که ردش کردم و می خواست برود به خواستگاری دختری که بر عکس ِ من، زیادی مایل به وصلت با آن خانواده بود، اما نرفت و ترجیح داد شرایطی که "من" خواستم را بسازد. حرف های مادر زنگ می خورد در گوشم و یاد خواستگار ِ خوب بعدش می افتم که به فاصله ی یک هفته از او آمد و همه چیز داشت روال خودش را طی می کرد، تا اینکه مشکلی رسید میان قول و قرار ها و نشد. حرف ها مدام زنگ می خورد در گوشم و خواستگار رد شده ی چند ماه پیش که فکر می کردم خوشبختم خواهد کرد و این بخت برگشته را با او مقایسه می کردم را دیدم و فهمیدم آن قدر ها هم که به نظر می رسید وصله ی قلب و هم پای خوشبختی ِ من نبود! در گوشم زنگ می خورد و حرف های زندایی و شقایق می دوند در ذهنم.. زنگ می خورد در گوشم و من می ترسم. از اینکه قسمتم بشود و به قول زن های فامیل دهانم بسته شود، می ترسم ... و این روز ها چقدر زیادی دهانم بسته می شود با خوبی های او ... ٭ عنوان:,دوستان عیب کنندم که چرا,دوستان عیب کنندم که چرا دل به,دوستان عیب کنندم ...ادامه مطلب

  • رنگ ِ رخسار خبر می دهد از سر درون

  • خنده های نخ نمای ِ صورت را هدیه می کنم، به آدم های ِ این اطراف. می بینند  و میکنند چه چه حسادت است، که در رُخِشان پیداست که گفت رنگ ِ رخسار، خبر می دهد از سرّ درون؟ روز هاست میخندم و لیک پی نبرد کسی به این زخم ِ عمیق جسم میخندد و روح، میکشد آه از درون .. عمر می دود و من پی ِ آن میرسم باز به آن زخم ِ عمیق آن چه من یاد گرفته بودم، شده یک درس، از آن عهد ِ عتیق ... یاد داده بودند، به من یک چیز را ... گر بخندی به این دنیا تو، دنیا نیز به تو می خندد پس من میخندم، به اجبار ِ شیرین ِ تمام ِ درد ها تو نیز بخند از ته ِ دل آنقَدَر سیر بخند تا دنیا خودش، شرم کند از آزار ..., ...ادامه مطلب

  • آدم ها تغییر می کنند ﴿۴﴾

  • آدم ها عوض می شوند. خیلی وقت ها حتی نیاز نیست که خودت را در آینه ببینی تا بفهمی که عوض شده ای. حتی نیازی به شمردن خطوط گوشه ی چشم و تار های سفید شده ی مو هایت نیست. یک روز که دوستی را می بینی و می فهمی خنده های روی لبت شرطی شده اند، مصنوعی شده اند؛ یعنی عوض شده ای! خیلی پیش تر از این که به خودت بیایی و بخواهی در آینه واکاوی کنی خودت را ...,آدم ها تغییر می کنند,درد آدمها را تغییر میدهد ...ادامه مطلب

  • افکارت حکم بذر را دارند، درو و برداشتت وابسته است به بذرهایی که کاشته ای.

  • ما در عالمی زندگی می کنیم که قوانینی در آن وجود دارد؛ درست مانند قانون جاذبه. اگر تو از ساختمانی سقوط کنی، مهم نیست آدمی خوب یا بد باشی، به هر حال به زمین اصابت می کنی. راز - راندا برن شاید بشود اسم دیگرش را به جای "راز" و "قانون جذب" گذاشت "خوش بینی". چیزی مثل تلاش کردن و باقی اش را سپردن به خدا، کائنات یا هر اسم دیگری که با توجه به باورهایت برایش انتخاب می کنی. کتاب را که برای بار چندم می خواندم به خودم گفتم: "حتی میتونه احمقانه باشه" ، اما راستش خیلی وقت ها زدن خودت به کوچه ی علی چپ و خوش خیالی، حالت را بهتر می کند. (: ٭ تجربه هایی از این قانون داشتم، اما ناخو, ...ادامه مطلب

  • تاییدم کن ﴿۲﴾

  • اوضاع به گونه ای پیش می رود که در اکثر جمع ھایی که نشسته ایم و بحث می کنیم، یک نفر همیشه هست که متکلم وحده ی جمع باشد و همه هم حرف ھایش را با تکان دادن مداوم سر، تایید کنند. حالا فکر کن تو تنها کسی باشی که با بیش از ۵۰٪ حرف هایش مخالف ھستی! یا باید مخالفتت را اعلام کنی و رانده شوی از جمع و بگویند: "اُف بر تو باد!"، یا نظرت را نگویی و تو بمانی با جملات بی سر و تهی که به آن ها اعتقاد چندانی نداری. حالا فکر کن روز به روز این جمع ها دارد بزرگ تر و بیش تر می شود. دنیای واقعی ـمان کم بود، دنیای مجازی هم به آن اضافه شد. آدم هایی که نظرات مثلا روشن فکرانه (!) می دهند، اما تا , ...ادامه مطلب

  • روسری سر کن و نگذار میان من و باد/سر آشفتگی موی تو دعوا بشود ٭

  • داشتم موهایم را شانه میکردم که یکی از تارهایش پیچید دور انگشتم. یادم آمد گفته بودی پیچک است موهایم؛ بلند و رونده. گفته بودی هر تارش از تار های گیتار خوش آهنگ تر است و سیاهی اش روی شب را سیاه می کند. گفته بودی مثل قالی، باید رج به رج آن را عشق کرد، و مثل کامواهای رنگارنگ ِ پاییزی، آرام آرام آن ها را بافت به هم. گفته بودی هر تارش را باید کشید به زندگی و با آن رنگ پاشید به اتفاق های معمولی و خسته ی این روز ها. گفته بودی طناب دار هم اگر بخواهی، باید موهای من را طناب دارت کنند و بوسه ی موهایم بر گلویت، بشود آخرین ارتباطت با زندگی. موھایی که ھلشان می دادی پشت گوش ھ,روسری سر کن و نگذار میان,روسری سر کن و نگذار,روسری سر کن,روسری سر کن و,روسری سر کن و مگذار,روسری سر کن و مگذار میان,چگونه روسری سر کنیم,روسری ات را سر کن,مادر روسریتو سر کن ...ادامه مطلب

  • مردها نیستند که ما را گول میزنند، خودمان هستیم که خودمان را فریب میدهیم.

  • " شما زنی منحصر به فرد و بی همتا هستید. هیچکس دیگری در این دنیا وجود ندارد که بتواند به خوبی شما خودتان باشد. دیگری نمی تواند شبیه شما باشد و بزرگ ترین ویژگی و علامت مشخصه ی شما نیز، منحصر به فرد بودنتان است. هنگامی که قرار است خودتان باشید، هیچکس نمی تواند رقیبتان باشد. زیرا فقط شمایید که می توانید خودتان باشید. دیگران خودشان هستند و شما خودتان. این را گرامی بدارید و جشن بگیرید. بگذارید شخصیتتان بدرخشد. " قوانین روابط موفق - باربارا دی آنجلیس ٭ نمیدونم چند سال پیش بود که این کتاب رو خریدم، ولی میدونم چند باری خوندمش. وقتی کیمیاگر رو گذاشتم تو کتابخونه , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها