قاتل

ساخت وبلاگ

خواب دیدم که کشتمش، در یک خانه ی بزرگ و لوکس که نه خانه ی من بود، نه خانه ی او. نه چاقویی در دستم بود و نه قطره ای خون بر زمین  چکیده شده بود. با این وجود خوب می دانستم که مرده است و با این که دلیلی برای قاتل بودن من وجود نداشت، اسم و رسم قاتل را در تمام خواب یدک می کشیدم.

روی تخت بی جان و بی روح دیده بودمش و لحظه به لحظه از دست دادن و تمام شدنش را با چشم های خودم دیدم! فرار کرده بودم از خودم، از اسم قاتل و ترس این که گناه نکرده، پای من نوشته شود. قبل از این که از خواب بپرم قاتل را دیدم، قاتل من نبودم، مادرش بود ...

از خواب پریدم و به قاتل نبودنم فکر کردم. به این که چرا در تمام خواب، زجر قاتل بودن را من چشیدم. به خودم که آمدم، جواب مشخص شد. زمانی که باید دستش را می گرفتم تا غرق نشود، رهایش کردم. حالا هم به خودم فرصت دادم هم به او، من برای پاک کردن ننگ قتل، او برای جبران گذشته ...

یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 40 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 5:33