کاش همه ی آدم ها یکی یک دانه از آن ابرک ها که در برنامه های کودک، درونش حرف کاراکتر ها نوشته می شد، داشتند. این گونه می شد فهمید در سر هر کسی چه می گذرد. می شد فهمید چه کسی دوستت دارد، چه کسی از درون از تو و حرف هایت متنفر است. یا اصلا هر کسی به چه چیزی فکر می کند و با چه چیزی حال آن روزش کوک می شود! چرا این قدر به حاشیه می روم؟ کاش میان تمام این آدم ها، تو، فقط تو یک دانه از این ابرک ها بالای سرت داشتی. این گونه خوب می فهمیدم آن روز که معصومانه آن گوشه نشسته بودی و چشم هایم دوخته شد به تو، چه گفتی با خودت.یا آن روزی که دزدکی نگاهم می کردی و گمانت بر این بود که ندیدمت، می دیدم بالای ابرک روی سرت چه نوشته می شد، شاید حتی پر رنگ نوشته می شد "خواستن تو" ...