یک فنجان دوست داشتن، مهمان من ..

متن مرتبط با «دوستان عیب کنندم که چرا دل به» در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. نوشته شده است

به‌کارگیری نرم‌افزار CRM

  • بیش از سه دهه است که شرکت ویکترکس در بازار ساخت محصولات پلیمری پیشتاز است. محصولات این شرکت در صنایع مختلف به عملکرد بهتر شرکت ها کمک می‌کنند. مثلاً راهکار ثبت شده مواد سبک این شرکت که قطعات صنعتی سنگ, ...ادامه مطلب

  • ساطور به دست

  • اگر بخواهی منتظرش بمانی می‌توانی. اگر بخواهی ترکش کنی یا بپیچانی ـَش می‌توانی. اگر بخواهی تمام تلاشت را برای به دست آوردنش بکنی می‌توانی. اگر بخواهی ندید بگیری، تنهایش بگذاری و بروی یا عقب بکشی هم می‌توانی. هر کاری بخواهی در دنیای خودت و با آدم‌های دنیای خودت می‌توانی بکنی. ولی لطفا پای تمام کارهایی, ...ادامه مطلب

  • دل خوش

  • آدم باید دلش خوش باشد همیشه.. هر جا که هست، با هر کس که هست. دل که خوش باشد، برای یافتن آرامش تا قله قاف هم می‌شود رفت. می‌شود خیلی حرف ها و کارها را دید و ندیده گرفت. می‌شود کار های سخت را انجام داد و خوشبخت بود. می شود خوشحال بود، صبور بود و ... فقط باید دلت خوش باشد. به کسی که هست، به چیزی که دارد، به خودش ... , ...ادامه مطلب

  • شبیه تر به مرداب

  • دلم گرفته بود. نگاهش کردم و گفتم: «یه خونه کوچیک می خوام تو دل باغ. باغی که درخت هاش رو خودمون کاشته باشیم. درخت های گیلاس، زرد آلو، گوجه سبز و انجیر. یه تاب تو حیاطش باشه که هر وقت دلم گرفت، با نشستن رو اون با هر بالا رفتنی اندوه رو فوت کنم تو آسمون, ...ادامه مطلب

  • وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم *

  • همیشه می گفت از دختر هایی که بعد از ازدواج، خودشان را رها می کنند و دیگر حواسشان به خودشان و زیباییشان نیست، خوشم نمی آید. نه تنها او، مرد های دیگری هم که می شناختم همین را می گفتند. اما من همیشه در جواب این حرف ها، لبخندی داشتم که به لبم بنشیند تا اعتماد به خودی شود که باورش داشتم. چند روز پیش اما،, ...ادامه مطلب

  • مرسی که هستی

  • وقتی یکی می گوید: «مرسی که هستی» ، یعنی وقتی که در دریای مواج افکار خودم غوطه ور بودم، تو آمدی و دست هایم را گرفتی و به ساحل بر گرداندی ام... این مرسی که هستی را ساده نگیریم، دنیا دنیا حرف، قدردانی و احساسات سانسور شده ای پشتش خاک می خورند که شاید هیچوقت اکران نشوند., ...ادامه مطلب

  • خدا را سپاس که لااقل زنده ایم (!)

  • اوضاع مملکت این روز ها زیادی گل و بلبل است. از ساختمان پلاسکو و حاشیه هایی که پیش آمد گرفته، تا فرو ریختن دیوار متروی قم و  هوای دو نفره ی (!) خوزستان و قطع شدن مکرر برق و آب مردم، آتش گرفتن چند مغازه در تبریز و شکسته شدن سد جهرم و ... گویا حالا حالا ها هم ادامه دارند. همه ی این ها می خواهند بگویند حال ایران خوب نیست و بیمار شده است، مثل پدر پیری که فرزندان ناخلفش، ارث و میراثش را گرفته اند و حالا او را گذاشته اند گوشه ی خانه ی سالمندان! می خواهند بگویند مسئولینی که باید حواسشان را جمع و جور می کردند، بی خیالی و کم خیالی طی کرده اند و به ابراز تاسفی بسنده می کنند. می خواهند فریاد کنند که ایران مشکلات زیر ساختی دارد. می خواهد بپرسد پس این بودجه هایی که به استان ها تزریق می شود، دقیقا کجا و چگونه هزینه می شود که با یک بارندگی، سدی می شکند؟ با آمدن برفی زود هنگام، گاز ها قطع می شوند یا به دلیل حوادث طبیعی، لوله ای می ترکد؟ می خواهد بگوید ... دیگر باید معیار رشد کشورمان را از رشد اقتصادی، بیاوریم زنده ماندن مردم! عکس از اینترنت/., ...ادامه مطلب

  • دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم/باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

  • مادرم گفت: "وقتی دو نفر قسمت هم باشند، زمین برود به آسمان، آسمان بیفتد به زمین، باز این دو نفر به هم می رسند". حالا این حرف ها مدام در گوشم زنگ می خورد. زنگ می خورد در گوشم و یاد آن خواستگاری می افتم که ردش کردم و می خواست برود به خواستگاری دختری که بر عکس ِ من، زیادی مایل به وصلت با آن خانواده بود، اما نرفت و ترجیح داد شرایطی که "من" خواستم را بسازد. حرف های مادر زنگ می خورد در گوشم و یاد خواستگار ِ خوب بعدش می افتم که به فاصله ی یک هفته از او آمد و همه چیز داشت روال خودش را طی می کرد، تا اینکه مشکلی رسید میان قول و قرار ها و نشد. حرف ها مدام زنگ می خورد در گوشم و خواستگار رد شده ی چند ماه پیش که فکر می کردم خوشبختم خواهد کرد و این بخت برگشته را با او مقایسه می کردم را دیدم و فهمیدم آن قدر ها هم که به نظر می رسید وصله ی قلب و هم پای خوشبختی ِ من نبود! در گوشم زنگ می خورد و حرف های زندایی و شقایق می دوند در ذهنم.. زنگ می خورد در گوشم و من می ترسم. از اینکه قسمتم بشود و به قول زن های فامیل دهانم بسته شود، می ترسم ... و این روز ها چقدر زیادی دهانم بسته می شود با خوبی های او ... ٭ عنوان:,دوستان عیب کنندم که چرا,دوستان عیب کنندم که چرا دل به,دوستان عیب کنندم ...ادامه مطلب

  • شبه موفقیت

  • برایم شبیه موفقیت بود. اصلا چرا شبیه؟ خود موفقیت بود. وقتی دیدم که به خودم نباخته ام. وقتی بعد از این که جای مربی ایستادم و کارم که تمام شد، لبخندی که روی لب های مربی نشسته بود و حرف هایش که می گفت: "عالی بود، خیلی راضی بودم" به من فهماند که خوب از پسش برآمدم. امروز خود موفقیت بود برای من، خود موفقیت ., ...ادامه مطلب

  • یک من که سانسور نشد

  • همیشه سعی کردم بی سانسور باشم. مثلا جایی که خنده ام گرفت بخندم، جایی که بغض گلویم را فشرد، بغض کنم و جایی که فکر کردم حرفی درست است، بیانش کنم. بزرگ تر که شدم، فهمیدم بزرگ تر شدن بها دارد؛ چه بخواهی چه نخواهی، باید سنجیده تر رفتار کنی و منطقت بچربد به احساست. وقتی وبلاگ نویس شدم، شروع کردم به نوشتن با نام مستعار در وبلاگ های زیادی که الان هیچ کدامشان در قید حیات مجازی ـشان نیستند. اما وقتی که حس کردم بزرگ تر شده ام، تمام نام های مستعار را به گوشه و کناری انداختم و با هویت خودم نوشتم، تا واقعی تر باشم و مسئولیت نوشته هایم را بپذیرم. اما این جا هم از سانسور هایی که همیشه و برای همه هست در امان نبودم. آدم هایی بودند که وقتی فهمیدند برایم محترمند، شروع به تزریق نرم افکارشان در ذهنم کردند که باعث شد از نوشتن هر آن چه که "خودم" دوست دارم بترسم، سانسور شوم و سانسور کنم خودم را... حالا چند وقتی است که به حرف کسی اهمیت نمی دهم، نه که نظر ها محترم نباشند، هستند؛ اما صلاح ممکلت خویش خسروان دانند. دیگر بیشتر می نویسم، آن گونه که دوست دارم می نویسم، کامنت ها را می بندم، بی سانسور می نویسم و اکثر کس,یک نفرمیاد که من منتظر دیدنشم,یک نفر میاد که من,یک نفر میاد که من منتظر دیدنشم+دانلود ...ادامه مطلب

  • علایق رنگ می بازند، آدم ها که نه!!

  • می گفت دوستم دارد و اصلا برایش مهم نیست که ۳ سال از من کوچک تر است. می گفت بودن با من خوشحالش می کند. می گفت عاشق شده است.. دروغ هم نگفت!! حجم علاقه و توجه اش را بعد از دو سال فهمیدم. زمانی که برای بار چندم، اتفاقی از کنارش رد شدم و "اصلا" من را نشناخت :| + هیچوقت دوستت دارم ها را عمیقا باور نکرده ام. و تنها دوستت دارمی که تا به حال از ته دل، قرص و محکم گفته ام، همان هایی است که به "مادر جانم" گفته ام., ...ادامه مطلب

  • افکارت حکم بذر را دارند، درو و برداشتت وابسته است به بذرهایی که کاشته ای.

  • ما در عالمی زندگی می کنیم که قوانینی در آن وجود دارد؛ درست مانند قانون جاذبه. اگر تو از ساختمانی سقوط کنی، مهم نیست آدمی خوب یا بد باشی، به هر حال به زمین اصابت می کنی. راز - راندا برن شاید بشود اسم دیگرش را به جای "راز" و "قانون جذب" گذاشت "خوش بینی". چیزی مثل تلاش کردن و باقی اش را سپردن به خدا، کائنات یا هر اسم دیگری که با توجه به باورهایت برایش انتخاب می کنی. کتاب را که برای بار چندم می خواندم به خودم گفتم: "حتی میتونه احمقانه باشه" ، اما راستش خیلی وقت ها زدن خودت به کوچه ی علی چپ و خوش خیالی، حالت را بهتر می کند. (: ٭ تجربه هایی از این قانون داشتم، اما ناخو, ...ادامه مطلب

  • مردها نیستند که ما را گول میزنند، خودمان هستیم که خودمان را فریب میدهیم.

  • " شما زنی منحصر به فرد و بی همتا هستید. هیچکس دیگری در این دنیا وجود ندارد که بتواند به خوبی شما خودتان باشد. دیگری نمی تواند شبیه شما باشد و بزرگ ترین ویژگی و علامت مشخصه ی شما نیز، منحصر به فرد بودنتان است. هنگامی که قرار است خودتان باشید، هیچکس نمی تواند رقیبتان باشد. زیرا فقط شمایید که می توانید خودتان باشید. دیگران خودشان هستند و شما خودتان. این را گرامی بدارید و جشن بگیرید. بگذارید شخصیتتان بدرخشد. " قوانین روابط موفق - باربارا دی آنجلیس ٭ نمیدونم چند سال پیش بود که این کتاب رو خریدم، ولی میدونم چند باری خوندمش. وقتی کیمیاگر رو گذاشتم تو کتابخونه , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها