یک فنجان دوست داشتن، مهمان من ..

متن مرتبط با «دنیای وارونه اینو خوب میدونه» در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. نوشته شده است

خدمات مشتری خوب ضامن موفقیت طولانی مدت

  • حفظ مشتری یکی از مهم ترین ابزارهای بازاریابی در کسب و کار آنلاین می باشد، زیرا تنها چند کلیک از دنیای رقابت فاصله دارید. چرخه عمر مشتری در اینترنت سریعتر از فروش سنتی می باشد که برای صاحبان فر, ...ادامه مطلب

  • دنیای کوچیک!

  • همیشه می دانستم که دنیا خیلی کوچک است و بازی هایش هم خیلی سرگرم کننده! ولی دیگر نمی دانستم کوچکی اش تا این اندازه مجذوبم خواهد کرد. آبان ماه همین امسال بود که خانوادگی، برای مسافرت به مشهد رفته بودیم. شب که از راه می رسید، من و مادر چادر نماز هایمان را می گرفتیم و با ذوق و شوق می رفتیم سمت حرم و درو, ...ادامه مطلب

  • دنیای وارونه

  • وقتی پر از افکار یخ زده ای، کمتر دست و دلت به نوشتن می رود. وقتی نوک زبانت پر از حرف های ناگفته است، کمتر دهانت گشوده می شود به صحبت. وقتی حوصله ات سر می رود، کمتر دل می دهی به دیدن تلویزیون و برنامه های بنجلش. در این دنیای وارونه که وقتی پر از خواستن چیزی هستی، مماس خواستنت، نفست می برد و خسته می شوی، دیگر چه احتیاج به این همه چنگ انداختن به دامان چرکین زندگی؟!,دنیای وارونه,دنیای وارونه اینو خوب میدونه,دنیای وارونه من ...ادامه مطلب

  • دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم/باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

  • مادرم گفت: "وقتی دو نفر قسمت هم باشند، زمین برود به آسمان، آسمان بیفتد به زمین، باز این دو نفر به هم می رسند". حالا این حرف ها مدام در گوشم زنگ می خورد. زنگ می خورد در گوشم و یاد آن خواستگاری می افتم که ردش کردم و می خواست برود به خواستگاری دختری که بر عکس ِ من، زیادی مایل به وصلت با آن خانواده بود، اما نرفت و ترجیح داد شرایطی که "من" خواستم را بسازد. حرف های مادر زنگ می خورد در گوشم و یاد خواستگار ِ خوب بعدش می افتم که به فاصله ی یک هفته از او آمد و همه چیز داشت روال خودش را طی می کرد، تا اینکه مشکلی رسید میان قول و قرار ها و نشد. حرف ها مدام زنگ می خورد در گوشم و خواستگار رد شده ی چند ماه پیش که فکر می کردم خوشبختم خواهد کرد و این بخت برگشته را با او مقایسه می کردم را دیدم و فهمیدم آن قدر ها هم که به نظر می رسید وصله ی قلب و هم پای خوشبختی ِ من نبود! در گوشم زنگ می خورد و حرف های زندایی و شقایق می دوند در ذهنم.. زنگ می خورد در گوشم و من می ترسم. از اینکه قسمتم بشود و به قول زن های فامیل دهانم بسته شود، می ترسم ... و این روز ها چقدر زیادی دهانم بسته می شود با خوبی های او ... ٭ عنوان:,دوستان عیب کنندم که چرا,دوستان عیب کنندم که چرا دل به,دوستان عیب کنندم ...ادامه مطلب

  • دنیای ساکت

  • نمیدانم! شاید انتظار نداشتم که انقدر شاد باشند. شاید فکر می کردم چون در عرف جامعه، "ما" سالم خطاب می شویم، باید خوشحال تر و شاد تر از بقیه باشیم. شاید انتظار آدم های کز کرده ای را داشتم که حالشان خوب نیست و پا از در خانه بیرون نمی گذارند و اگر هم می گذارند، زمین تا آسمان با بقیه فرق دارند. اما آن ها مثل باقی ِ پسر ها بودند. حتی شاید از آن ها بیشتر می خندیدند، شاد تر بودند و آنقدر پر انرژی بودند که اگر به دست هایشان نگاه نمی کردم، حتی نمی توانستم حدس بزنم که صدایشان در دست هایشان است. شاید فکر می کردم بیشتر از این ها باید متفاوت باشند؛ مردان جوانی که صدایشان در دست هایشان بود و گوش هایشان در چشم هایشان و دنیا آن قدر از چشمانشان جذاب و مهیج بود که همان جا دلم یک دنیای ساکت خواست. یک دنیای ساکت و آرام، به دور از تمام این همهمه ها و شلوغی...,دنیای ساکت,دنیای ساکت من,چه دنیای ساکتی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها