یک فنجان دوست داشتن، مهمان من ..

متن مرتبط با «دست هاي تو با من آشناست» در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. نوشته شده است

خدمات مشتری خوب ضامن موفقیت طولانی مدت

  • حفظ مشتری یکی از مهم ترین ابزارهای بازاریابی در کسب و کار آنلاین می باشد، زیرا تنها چند کلیک از دنیای رقابت فاصله دارید. چرخه عمر مشتری در اینترنت سریعتر از فروش سنتی می باشد که برای صاحبان فر, ...ادامه مطلب

  • مدیریت ارتباط با مشتری (CRM) چیست؟

  • بررسی از مرجع مدیریت طبق کپی رایت بررسی از مرجع ارتباط طبق کپی رایت با بررسی از مرجع مشتری طبق کپی رایت (CRM) به اقدامات، استراتژی‌ها و تکنولوژی‌هایی گفته می‌شود که شرکت‌ها برای بررسی از مرجع مدیریت طبق کپی رایت و تجزیه و تحلیل تعاملات‌شان با بررسی از مرجع مشتری طبق کپی رایت ‌ در طول چرخه‌ی حیات او و با هدف بهبود بررسی از مرجع ارتباط طبق کپی رایت ات تجاری و افزا, ...ادامه مطلب

  • با نمک های اطراف :|

  • اسکار مزخرف ترین صدای دنیا هم داده می شود به صدای خنده ی آدم هایی که زمانی حس با نمکی شان گل می‌کند که تو حالت خوب نیست :|, ...ادامه مطلب

  • ساطور به دست

  • اگر بخواهی منتظرش بمانی می‌توانی. اگر بخواهی ترکش کنی یا بپیچانی ـَش می‌توانی. اگر بخواهی تمام تلاشت را برای به دست آوردنش بکنی می‌توانی. اگر بخواهی ندید بگیری، تنهایش بگذاری و بروی یا عقب بکشی هم می‌توانی. هر کاری بخواهی در دنیای خودت و با آدم‌های دنیای خودت می‌توانی بکنی. ولی لطفا پای تمام کارهایی, ...ادامه مطلب

  • باور

  • هر روز با خودت تکرار کن: زمانی به رویاهایت می رسی که باورش داشته باشی. زمانی باورش داری که خودت و توانایی هایت را باور کنی، و زمانی خودت را باور می کنی که شروع به تلاش کنی. هر روز با خودت تکرار کن و این جمله های انرژی مثبت الکی را که فقط می گویند: «رویایت را باور کن» را باور نکن. رویایت زمانی می شود باورت که تلاش کنی، بی تلاش مثل این است که زمینت را بیل بزنی و آماده کنی، اما دانه ای که باید در آن بیندازی را فراموش کنی!, ...ادامه مطلب

  • من مانده ام تنهای تنها ..

  • آدم ها، وقتی دلشان می‌گیرد و کسی را ندارند برای حرف زدن، تازه آنجاست که می فهمند در این دنیای بزرگ، چقدر تنهایند ..., ...ادامه مطلب

  • اشتباه جبران ناپذیر

  • همیشه فکر می کردم چه اشتباه جبران ناپذیری می کنم که با فامیل هایمان زیادی جور نیستم. چه کار زشت و ناپسندی است که با هیچکدام آن ها حرف چندان مشترکی ندارم و صمیمیت کمرنگی بینمان است. تلاش کردم رابطه های تیره و تار، کمرنگ و بی رنگ را جلا دهم و حالا روز های بعد از آن است که حس می کنم، این اشتباه ِ بزرگ , ...ادامه مطلب

  • وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم *

  • همیشه می گفت از دختر هایی که بعد از ازدواج، خودشان را رها می کنند و دیگر حواسشان به خودشان و زیباییشان نیست، خوشم نمی آید. نه تنها او، مرد های دیگری هم که می شناختم همین را می گفتند. اما من همیشه در جواب این حرف ها، لبخندی داشتم که به لبم بنشیند تا اعتماد به خودی شود که باورش داشتم. چند روز پیش اما،, ...ادامه مطلب

  • من لیلی ِِ توام (:

  • با تو شاید نشوم، لیلی ِ قصه های دور اما اینکه هستی و دل به عشق تو دچار به خدای عشق قسم باز همین می ارزد ..., ...ادامه مطلب

  • دشمن خودی

  • باور دارم که قبل از این که در دنیای واقعی شکست بخوریم، در ذهنمان شکست می خوریم و به خودمان و سبک و سنگین کردن های الکی ـمان می بازیم. باور دارم که همه مان یک جاهایی از زندگی ـمان خودمان بینی خودمان را به خاک مالیدیم و خودمان پشت خودمان را به زمین زدیم. باور دارم گاهی باید در آینه به خودمان نگاه کنیم و بگوییم: "شکستت میدم! آره.. خودم ! تنهای تنها ...", ...ادامه مطلب

  • ارباب

  • اگر  سیاست مدار بودم، شاید درآمد تمام مشاغل کشورم را برابر می کردم. شاید اسمش را هم می گذاشتم نهضت درآمد های برابر و آن قدر تلاش می کردم تا موفق شوم. این گونه هر کسی دنبال علایق قلبی خودش می رود، نه که پول علایق را تعیین کند. معیار کلاس و پرستیژ یک شغل، نمی شود میزان درآمد ماهیانه اش. کسی از بردن اسم شغل و گفتن درآمد ماهیانه اش خجالت نمی کشد. دختر ها، پسرهای کم درآمد را تف سر بالا نمی دانند و پسرها ازدواج را معامله ی تجاری از سوی دختر نمی بینند. پولدارها کم تر از در آمد شغلشان اعتماد به نفس می گیرند و ندار ها کم تر شرمنده می شوند. حال همه بهتر می شود، چشم و هم چشمی کمتر می شود، آدم ها همانی می شوند که خودشان می خواهند نه آنچه که ارباب جدیدشان "پول" بخواهد..., ...ادامه مطلب

  • متواضع

  • مهران مدیری در دورهمی گفت: آدم هایی که همیشه صف اول هستند، لبخند می زنند و اصرار دارند که دیده شوند، فروتن نیستند، فقط نمایش تواضع و فروتنی می دهند. فروتنان اصلی، با این که هستند همیشه تلاش می کنند که دیده نشوند! ٭ تمام سال  های تحصیلم در دانشگاه، می خواستم به دوست ها و اساتیدم این را بفهمانم، آخر هم نتوانستم! این جا هم خیلی خواستم به دوستان بلاگرم بگویم اما ... بماند (: ٭ نقل به مضمون,متواضع,متواضع بالانجليزي,متواضع بالفرنسية ...ادامه مطلب

  • من خودم اینبار خواهم رفت،بیرونم نکن/لحظه ای فرصت بده تا چادرم را سر کنم

  • حس می کنم داری تمام می شوی. داری نفس های آخرت را می کشی و لحظه ی پایان دنیای قشنگمان، نزدیک است. حس می کنم رسیدیم به انتهای جاده ی طولانی و زیبایی که با هم پیمودیم و حالا تو باید همان جا بمانی و من برگردم. انگار ابتدای جاده ای که پیمودیم، یک نفر منتظرم است که تو نیستی. لعنتی ترین مرد دنیا! آن یک نفر تو نیستی. شاید غیر منصفانه باشد اما... باید بمانی. باید بچسبی به رویا هایی که محقق نمی شوند، باید آرزویی باشی که خط می خورد، باید منگنه ات کنم به گذشته و قدم بردارم سمت آینده ای که می گویند زیباست. مرد دوست داشتنی ِ من، تو بمان ته جاده ی خواستنم، این بار یک زن می رود. این بار من می روم! ٭ عنوان: زینب اکبری, ...ادامه مطلب

  • دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم/باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

  • مادرم گفت: "وقتی دو نفر قسمت هم باشند، زمین برود به آسمان، آسمان بیفتد به زمین، باز این دو نفر به هم می رسند". حالا این حرف ها مدام در گوشم زنگ می خورد. زنگ می خورد در گوشم و یاد آن خواستگاری می افتم که ردش کردم و می خواست برود به خواستگاری دختری که بر عکس ِ من، زیادی مایل به وصلت با آن خانواده بود، اما نرفت و ترجیح داد شرایطی که "من" خواستم را بسازد. حرف های مادر زنگ می خورد در گوشم و یاد خواستگار ِ خوب بعدش می افتم که به فاصله ی یک هفته از او آمد و همه چیز داشت روال خودش را طی می کرد، تا اینکه مشکلی رسید میان قول و قرار ها و نشد. حرف ها مدام زنگ می خورد در گوشم و خواستگار رد شده ی چند ماه پیش که فکر می کردم خوشبختم خواهد کرد و این بخت برگشته را با او مقایسه می کردم را دیدم و فهمیدم آن قدر ها هم که به نظر می رسید وصله ی قلب و هم پای خوشبختی ِ من نبود! در گوشم زنگ می خورد و حرف های زندایی و شقایق می دوند در ذهنم.. زنگ می خورد در گوشم و من می ترسم. از اینکه قسمتم بشود و به قول زن های فامیل دهانم بسته شود، می ترسم ... و این روز ها چقدر زیادی دهانم بسته می شود با خوبی های او ... ٭ عنوان:,دوستان عیب کنندم که چرا,دوستان عیب کنندم که چرا دل به,دوستان عیب کنندم ...ادامه مطلب

  • یک من که سانسور نشد

  • همیشه سعی کردم بی سانسور باشم. مثلا جایی که خنده ام گرفت بخندم، جایی که بغض گلویم را فشرد، بغض کنم و جایی که فکر کردم حرفی درست است، بیانش کنم. بزرگ تر که شدم، فهمیدم بزرگ تر شدن بها دارد؛ چه بخواهی چه نخواهی، باید سنجیده تر رفتار کنی و منطقت بچربد به احساست. وقتی وبلاگ نویس شدم، شروع کردم به نوشتن با نام مستعار در وبلاگ های زیادی که الان هیچ کدامشان در قید حیات مجازی ـشان نیستند. اما وقتی که حس کردم بزرگ تر شده ام، تمام نام های مستعار را به گوشه و کناری انداختم و با هویت خودم نوشتم، تا واقعی تر باشم و مسئولیت نوشته هایم را بپذیرم. اما این جا هم از سانسور هایی که همیشه و برای همه هست در امان نبودم. آدم هایی بودند که وقتی فهمیدند برایم محترمند، شروع به تزریق نرم افکارشان در ذهنم کردند که باعث شد از نوشتن هر آن چه که "خودم" دوست دارم بترسم، سانسور شوم و سانسور کنم خودم را... حالا چند وقتی است که به حرف کسی اهمیت نمی دهم، نه که نظر ها محترم نباشند، هستند؛ اما صلاح ممکلت خویش خسروان دانند. دیگر بیشتر می نویسم، آن گونه که دوست دارم می نویسم، کامنت ها را می بندم، بی سانسور می نویسم و اکثر کس,یک نفرمیاد که من منتظر دیدنشم,یک نفر میاد که من,یک نفر میاد که من منتظر دیدنشم+دانلود ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها