سر گیجه

ساخت وبلاگ

این روز ها به طرز عجیبی فکر می کنم که زندگی ِ آدمی، تکرار مکررات است. این که زندگی از یک جایی به بعد دیگر نمی رود، ادامه پیدا نمی کند، دیگر چیز های جدید درونش رخ نمی دهد، فقط اتفاق های نخ نمای گذشته لباس نو تنشان می کنند و دوباره و دوباره تکرار می شوند. این که انگار تو یک جا ایستاده ای و زندگی نامهربانانه می چرخد و می چرخد و می چرخد و ته تمام این چرخیدن ها، سرگیجه ی تهوع آوری است که از زندگی می گیری!

چند روزی است حس می کنم آن سر ِ تیز پرگار شده ام! دقیقا همان جایی ایستاده ام که چند ماه پیش بودم. همان جایی که پسری دلش را با من قسمت کرد و خط کشیدم روی دلش! همان جا که او رفت و در شهر دیگری تنها ماند، تا روز هایش را مردانه تر سپری کند. این بار هم همان جا ایستاده ام! انگار فقط آدم های این بازی تغییر کرده اند. پسری دوستم دارد و حرف های دلش شنیده نمی شود! دارد از این شهر می بُرَد و می رود که لااقل روز هایش راحت تر و سریع تر بگذرند. زندگی دارد مدام تکرار می شود. من ته همان پرگارم که قفل شده است به کاغذ و زندگی آن طرف پرگار است که می چرخد و خط سیاهی به جا می گذارد. این روز ها زندگی دور سرم می چرخد. می چرخد و می چرخد ...

یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 47 تاريخ : پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت: 20:55